|
گریه می کرد، داد مــــی زد
می گفت: می خوام صورت برادرم را ببوسم...
اجازه نمی دادند!
یکی اومد و گفت: خواهرشه، عیبی نداره، بذارید ببوسه خب
گفتند: نمی شود، اصرار نکنید
با ناله و گریه التماس می کرد و گفت: چرا نمی ذارید، من خواهرشم، می فهمید؟!
خواهرشم...
گفتند تشریف بیارید ببنید:
این شهـــید سـر ندارد...
تاریخ : چهارشنبه 90/8/18 | 6:36 عصر | نویسنده :